یک سال پیش لثمو جراحی کرده بودم پانسمانی که داشتم خیلی جلب توجه میکرد یه دختر
خوشتیپی دید و گفت جراحی کردی گفتم آره شما هم قبلا جراحی کردین .گفت نه من
دندونپزشکی میخونم و کلی راجب رشته و دانشگاش حرفیدیم ....
دیروز مدیر مسئول اینجا صدام کرد که خواهرشو نشونم بده گفته بود بهم که خواهرش تر۳
پرستاریه ....
وقتی دیدیم همدیگرو شکه شد خودش بود منم بروش نیاوردم....
موندم چه لزومی داشت دروغ بگه اونم به یه غریبه!!!
هرچی بیشتر بزرگ میشم بیشتر از آدما بدم میاد و زده میشم .همه دروغگو و دو رو شدن
تو محیط کار که دیگه این دو خصلت فوران میکنه !!
چند روزیه جلیلوند باهام اس بازی میکنه ! شک داشتم کار درستی باشه
بخودشم گفتم ولی ناخواسته اسا زیاد شد و هردو مون عادت کردیم ...
نمیدونم آخرش چی میشه فقط خدامنه بخیر و خوشی وضعیت دوباره عادی
بشه
مدتیه ننوشتم .چون واقعا حوصله نداشتم
آره بازم نتونستم سر حرفم بمونم بازم با رضا ادامه دادم بازم با رضا رفتم سر
قرار بازم باهاش رابطه برقرار کردم..........
بازم میگم دلم نمیخواد از دوسژسری بنویسم فقط چون در حال حاضر فکرمو
این موضوع مشغول کرده میخوام تخلیش کنم..
دیشب با رضا کات کردیم.امیدوارم اینسری قاطع باشم...چون واقعا نمیخوام
دیگه گناه کنم.
تا پریروز خوب بودیم و میتونستیم خوب باشیم اما دیگه نتونستم ساکت باشم و
خودخواهی اونو تحمل کنم...! بیخیال همه چی گذشت