از من به دخترم

درباره الی..

از من به دخترم

درباره الی..

بلاخره دیروز کاراموزی بیمارستانمون تموم شد بعد مدتها میتونم یه استراحتی بکنم و یه نفس 

  

راحتی بکشم ولی خوب تو خونه بودن اونم تو این روزای ماه رمضون خیلی سخته ، زمان  

 

خیلی دیر میگذره . روزمو فقط پای کامپیوتر، اینترنت،تلوزیون و با کتاب خوندن و وبلاگ گردی و  

 آهنگ  گوش دادن و البته قرآن خوندن میگذرونم. 

 

همه سعیمو میکنم که زیاد فکر و خیال نکنم. امروز کتاب " ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد " (پائلو 

 

 کوئلو ) رو تموم کردم واقعا عالی بود خیلی باهاش حال کردم با خیلی از جملاتش عشق کردم.. 

 

 پریشب رضا اس داد راجب سی دی که رایت کرده بودم ، گفته بود رایت نشده .جوابی ندادم 

  

دیشبم جلیلوند ( دوست رضا و دوست پسر لیلا) اس داد که احوالپرسی کرده بود.شارژم کم بود 

 

 بهش تک زدم که بفهمه ولی زنگید یه مختصری حرفید و حال و احوال کردیم و سراغ رضا رو گرفت 

 

 منم گفتم که بیخبرم... 

  

بد جور نیاز دارم کار کنم ، خیلی چیزا دلم میخواد که با پول حل میشه چند جا هم زنگیدم ولی 

 

 نتیجه نداشت دانشجو نمیخواستن یه جا هم که گفت بعدا تماس میگیرن اما خوب بعید میدونم... 

 

 خدا کنه زودتر یه کار تو بیمارستان واسم جور شه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد