از من به دخترم

درباره الی..

از من به دخترم

درباره الی..

دلم بارون میخواد... 

 

 

خیلی هوای هوای پاییزیو کردم...

  رضا دیشب چنبار زنگید و اس داد نجوابیدم ، امروز صبح اس داد الی زنده ای !

 

جواب دادم زنده ام ....اینجوری شد که یکم اس دادیم گفت قهریو یکم ابراز پشیمونی کرد و این حرفا

زنگ زد یه کوچولو هم حرف زدیم !

واقعا نمیدونم چیکار کنم !؟ موندم ...

امروز رفتم سر کار البته هنوز اکی داده نشده ولی اگه جور بشه خوبه ! از بچه های منتال ریتارد (عقب مانده ذهنی ) نگهداری میکردن فضای زیاد جالبی نبود . بوی مواد ضد عفونی کننده هم خیلی اذیتم میکرد یکم پرونده های پرستاری رو پر کردم و گزارش نوشتم خیلی شبیه پسرا بودن ! اکثرا هم خیلی خیلی لاغر بودن ، بعضیاشون سنشون خیلی زیاد بود بالای 40، 50 اما اصلا بهشون نمیخورد ،مثلا یه 22 ساله بود که جثش شبیه یه بچه 7 /8 ساله بود .بعضیاشونم یکم ترسناک بودن ... یکی بود اسمش نورا بود. تقریبا عادی بود اصلا شبیهبقیه نبود خوبم میفهمید تعجب کردم چرا اونجا بود وقتی پرسیدم گفتن باباش گذاشتتش.پدره ازدواج کرده زن بابا هه هم نتونسته با نورا کنار بیاد گذاشتنش اینجا.باباش یبار اومده دیدنش نورا حاضر نشده ببینتش اونم دیگه نیومده... خیلی متاثر کننده است باباش وکیله از یه مرده تحصیل کرده بعیده...نمیدونم من جای هیچکدومشون نیستم باید بگم خدارو شکر واقعا،گاهی فکر میکنم خدا از قصد من رو فرستاد تو این رشته !شاید از بس نا شکر بودم یوقتایی حس میکنم بدبختترین آدم روی زمینم اما وقتی تو بیمارستان یا اینجور جاها آدمای مختلف با مشکلات و بیماریهای مختلف میبینم میفهمم من در مقابل اینا خیلی بی دردم.هر چند با همه ی این تفاسیر دوسدارم چشامو سریعتر عمل کنم چون عینک خستم کرده .

چه جالب رضا الان اس داد ! یه اس طنز نمیدونم خودش قبول داره کار اونروزش خیلی زشت و 

  

زننده بود ! فهمیده چقدر دلم شکسته ! چند روز پیشا هم یه ایمیل داده بود مقاله ای راجع به 

  

سرد مزاجی خانوما نکته جالبش این بود که همش خطاب به آقایون بود و بیشتر مشکل رو از 

 

 عملکرد آقایون دونسته بود اما نمیدونم رضا با خودش چه فکری کرده بود که اونو واسه من 

 

 فرستاده بود !!! 

 

تا حالا که 10 روز گذشته و نه باهاش حرف زدم نه اسی نه میلی دادم !5 شهریور تولدشه موندم 

 

 تبریک بگم یا نه ! به احتمال زیاد با ایمیل تبریک بش بگم اما نمیدونم حرکت درستیه یا نه ! بازم 

 

 میفکرم راجبش ...

 

 

داشتم فکر میکردم چقدر خوب بود یه بچه مایه دار بودم ! 

 

شاید الان بیشتر از هر وقت دیگه ای به این نتیجه رسیدم که پولدار بودن خوبه ! 

 

انگار آدما هر چی بیشتر میخرن و خرج میکنن بیشترم گیرشون میاد و من هر چی قناعت میکنم 

 

 کمتر ! 

   

وقتی این موضوع رو به یکی میگم میگه تو حالا وقت داری کار میکنی پول دستت میاد خوش  

 

میگذرونی ، راست میگه اما من فکر میکنم الان موقشه نه وقتی 30 سالم شد ، نمیگم اونموقه 

  

نیاز ندارم چرا دارم ولی مسلما دغدغه های اونموقه من با الانم خیلی فرق میکند و من دوست 

 

 ندارم بدون  گذروندن این مرحله و لذتایی که میخوام وارد مرحله بعد بشم !اونم با حسرت که بعد  

 

بخوام تلافیشو سر بچم در بیارم